محل تبلیغات شما

بارون نم نم می باره و پیاده روهای  بلوار زند پر شده از برگهای زرد.با خودم فکر میکنم از تاکسی پیاده بشم و بقیه راه رو زیر بارون تو این پیاده روها پیاده برم .اما یادم میفته به پروسه زنجیر وار سرماخوردگی که مثلا اگر از من شروع بشه بعدپسرکوچولو بعددختر خانووم  بعد رضا .

.

پسر کوچولو معمولا صبح ها زود بیدار میشه و خودشو به اولین ماشین یا وسیله رونده که از شب قبل تو راهروها یا هال جامونده باشه می رسونه و بعد کوآلای شیرین طور میچسبه به من تا لحظه ای که از خونه مامان اینا برم بیرون سرکارتپش قلبش رو و گرمای تنش رو در اون لحظه های چسبندگی ذخیره میکنم تاظهر.راستش وقتی نگاهش رو برمی گردونه به من (با اون فرم خاصی که چشمهاش داره) دیگه مهم نیست در کجا هستم و چه می شنوم و چه میبینم.



رضا همچنان از گرانی و مهاجرت و اینکه دنبال شغل دوم هست چون در خرج روزانه هم مانده ایم،  می گوید. . از ماشین که پیاده شدم در را بر  روی اصوات بستم و لبخند گشاد زدم به هوای ناب این روزها


دلم میخواهد رضا بیشتر تلاش کند و برخلاف این ده سال تمام این سه ماه را سرخوشانه گذراندم تا کمی به خودش بیاید و دنبال راهی بگردد. نباید بی انصافی کنم تا حالا بارها به کارهای مختلف دست زده و نتیجه یا به اندازه ای بوده که ضرر نکردیم یا ضرر کردیم. اما فکر میکنم باید راهی دیگر پیدا کنیم و بایدبیشتر  قدم بردارد تا راهها گشوده شود.و نیز می دانم این روزها برای همه سخت می گذرد.

به هرحال انگارکمی  نتیجه داده .روزهای تعطیل خودش درطول  هفته  را کلاس اضافه در مدرسه دیگر برداشته. گرچه معمولا پراختها یکسال بعد است ولی همین که از تعطیلی هایش چشم پوشی کرده در نظرم قابل تقدیر است !!


اما سرخوشانه گذراندن من یعنی چی .یعنی دو سه تا خرید خیلی کوچک برای دل خودم یا بچه ها یا هدیه به دوست یا عزیزی  . بدون نگرانی از اینکه این ماه چگونه تمام می شود


دارم آهنگ آره بارون میومد مهران مدیری رو گوش میدهم و چرخ میزنم تو فیلمها و عکسهای پیاده روی های اربعین.باید امروز یک زیارت عاشورا هم بخوانم حتمابه نیت قدمها .


مشخصات

تبلیغات

محل تبلیغات شما

آخرین ارسال ها

محل تبلیغات شما محل تبلیغات شما

برترین جستجو ها

آخرین جستجو ها